وبلاگ نشریه دردانشکده



داداش داری اشتباه می‌زنی!

یک زمان کتابی می‌نویسم به اسم لذت‌هایی که تا قبل از پنجاه سالگی باید تجربه کنید» یا شاید هم به اسم روش‌های زندگی هوشمند» یا از این قسم خزعبلات. کنتور که ندارد! یک اسم دهان پرکن که ملت خیال کنند چه جور جملات گوهر بار و درس‌های عمیق زندگی لای این صفحات ریخته‌اند و برایش باید هزینه کنند؛ اسمش را حتماً جوری انتخاب می‌کنم که هرکس نخوانده بود احساس کند یک، نه ده قدم از بقیه عقب‌تر است. برای فروشش هم حتماً می‌دهم چندتا از افراد محبوب (یا اقلاً مشهور) دانشکده هم توی صحبت‌هایشان ارجاع بدهند و توصیه کنند؛ سهمشان هم البته محفوظ است. لذت‌هایی که تا قبل از پنجاه سالگی باید تجربه کنید»! ولی لذت اصلی برای خودم است. من هستم که لذت بالاتر را تجربه می‌کنم و طعم شیرینش را زیر دندانم می‌چشم؛ من هستم که برای دیگران نسخه می‌پیچم. اصلاً لذتی در دنیا بالاتر از این هم وجود دارد؟ این که یک عده گوششان را با مزخرفاتی که تفت می‌دهی پر بکنند و سبک زندگیشان را براساس همین‌ها بچینند؛ خودش دلیل روشنی است بر این که از آن‌ها جلوتر هستی و باید حالا حالاها برایت در نوشابه باز کنند و در محضر جنابتان تلمّذ (تلمذ با تشدید، به همین شدت و حدت) بکنند. اصلاً تعریف خوشبختی به نظرم همین است. هر طور که بخواهید برای خودتان خوشبختی را تعریف کنید، از حداقل‌ها و حداکثرهای زندگی بگویید یا از این که بازدهی زندگی نسبت به شرایط و توانایی‌هایی که دارید چقدر است؛ داخل همه‌اش مفهوم مقایسه» به جملات آرمان‌گرایانه و شعارهای بشر دوستانه دهن کجی می‌کند. خوشبختی ما آدم‌ها با بدبختی بقیه تعریف می‌شود. صد سال پیش اگر دخترم را نمی‌توانستم به مدرسه بفرستم بدبخت نبودم چون وضع برای همه همین بود؛ امروز اگر نمی‌توانم شرایط تحصیل برایش فراهم کنم خیلی احساس بدبختی می‌کنم. بدبختی خودم را می‌بینم چون آن‌هایی که توانستند» و خرشان از پل گذشت شبانه روز جلوی چشمم رژه می‌روند و خوشبختیشان را به رخ من می‌کشند. حالا برعکس خوش به حال آن کسی که در قطعی اینترنت به فضای مجازی دسترسی داشته باشد. از قدیم هم گفته‌اند: در مملکت کورها، یک چشم پادشاه است!» یعنی همای سعادت روی شانه‌اش نشسته و اسب طرب از گنبد گردون بجهاند. تعارف را با خودمان کنار بگذاریم؛ ما همان قدری خوشبختیم که اطرافیانمان بدبختند. برای همین هم هست که هر از گاهی نیاز داریم که بدبختی بقیه را ببینیم و به رویشان بیاوریم؛ توی خیالات خودمان بارها به عنوان دانشجوی نمونه یا پسر(/دختر) شایسته به مراسم مختلف دعوت شویم و برای اطرافیانمان از رمز موفقیت» و سبک زندگیمان بگوییم؛ این که چطور شد که به اینجا رسیدیم و کدام ویژگی شاخص و اخلاق منحصر به فرد ما موجب این کامیابی شده است. نیاز داریم که هر از گاهی بقیه را به هیچ جا بگیریم و حواسمان باشد که دَم لباسمان به طرف نمالد. یا این که وقتی از کنار کسی رد می‌شویم که زندگی کمرش را خم کرده، با یک نگاه از بالای عینک بگوییم:داداش، داری اشتباه می‌زنی!»  


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها